محمد صالح علا - ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات: یکی از رازآلودهترین پدیدههای زبانی، شعر است. شعر که مانند آب زندگیبخش است. ما را پاکیزه و نرم و لطیف میکند. البته در باستانشناسی شعر، هنوز هم نمیدانیم آدمی در چه زمانی شعر را اختراع و آن را وارد زندگی خود کرده است.
شاید از آغاز شعرها در هستی بودهاند و کسی یا کسانی آن را آگاهانه یا اتفاقی کشف کردهاند. چنان که نمیدانیم نخستین شعر را چه کسی گفته و با چه انگیزهای سروده. اما میدانیم که آدمیان در همه دورانها به شعر اشتیاق داشتهاند و هم میدانیم که ما همه بالقوّه شاعریم. حتی اگر تخلص یا چهرهای شاعرانه مثل موی بلند و نگاهی گلبهی نداشته باشیم!
شعر هنری دشوار است که به ابزار زیادی نیاز ندارد. کمی دل دوانی و خیالبازی برای بیان آن کافی است. به همین خاطر، مردمیترین هنرهاست و ما همه شاعریم؛ چه خودمان شعر بنویسیم و چه با شعر دیگرها زلف گره بزنیم.
زیرا همین که شعری را میخوانیم یا حتی میشنویم، با همان حالها و تصورات و معانی رفت و آمدی داریم که خود شاعر هنگام سرودن آن رفت و آمد داشته است. تنها تفاوت من که شعر میخوانم با شاعری که آن را سروده، تفاوت کسی است که قارهای را پیشپیش کشف کرده یا مسافری که امروز به راحتی بلیت میگیرد، چمدان برمیدارد، سوار هواپیما میشود و وارد آن قاره میشود.
البته مردم برخی سرزمینها به شعر میل بیشتری دارند و برخی به شعر کماشتهاترند. ما از آن دستهایم که به شکل تاریخی، بیشترین تولید و مصرف شعر را داشتهایم. چنان که بیشتر هموطنان مان شعر میگویند. حتی آنها که به مدرسه نرفتهاند که تاریخ ادبیات ما جای چشمگیری را به شعرها و شاعرهایی داده که سواد الفبایی نداشتهاند، اما شعرها گفتهاند و این یکی از نشانههای فرهمندی است.
من خود شاعرهایی در صنفهای جورواجور میشناسم. شاعری که سوپرمارکت دارد، شاعر وزیر، وکیل، خشتزن، بنا، هنرپیشه، راننده کامیون، سرهنگ، خیاط، کاراتهکار، معلم، قفلساز و مانند ایشان. چنان که «سپهری» نوشته که پدرم وقتی مرد، پاسبانها همه شاعر بودند. و این خود یک مزیّت فرهنگی است.
دوستم میگفت یک روز برق ما رفته بود. مدیریت ساختمان با اداره برق تماس گرفت. آقایی آمد که برق رفتۀ ما را بازگرداند. من هم آنجا ایستاده بودم.
میشنیدم آقای برقکار درحالی که روی تابلوی برق ساختمان ما کار میکردند، زیرلبی به آواز دلنشینی زمزمه میکردند:
محبوب من!
عیب کار از جعبه تقسیم نیست
سیم سیار دل ما سیم نیست
ـ حبیب من... دو مرتبه، عزیز من.... دو مرتبه!
